آخرین اخبار

16. تير 1394 - 22:06   |   کد مطلب: 2357
سخن عشق به فردا و فرداهای تاریخ می رسد.." فزت و رب الکعبه"

به گزارش پایگاه خبری کهگیلویه،سخن عشق به فردا و فرداهای تاریخ می رسد.." فزت و رب الکعبه"

 

ای تجلیگاه خداوند عظیم! ای روح بزرگ آفرینش! ای عقل اول! ای آنکه عظمت پروردگار خسروان  قیصرها را در چشم تو ناچیز می نمود. ای خسته تن و خسته روان پیکارهای بدر و احد! ای علی! ای برترین امام نازنین، ای شانه هایت پر از زخم تاریخ! ای گرینده خلوت تنهایی از قساوت و سیاه دلی بی خدایان! من به همراه نسیم تاریخ در آرزوی دیدارت از کوچه ها و گذرهای اندیشه به جستجوی تو آمدم و از قران داستان مشقت ها و غمهای بزرگت را شنیدم. کبودی تازیانه های ملامت زراندوزان، زورمندان و رباخواران را بر روح لطیفت نگریستم. در کوچه های کوفه نوای گرم سلامت را بر کودکان یتیم شنیدم و دیدم که چگونه گرد غریبی و ملال را از چهره معصومانه شان می ستردی و به جای پدر بر گونه های سرد و چهره های زردشان بوسه می زدی تا بر زخمهای جگرشان مرهم نهی.

 

مسجد خاموش، کوفه مبهوت  محراب غرق در خون ، نخلستان‌ها دلگیر ناله های علی می شوند.

 

چاه ها اشکهای خلوت شبانه علی را تراوش می دهند ..کودکان یتیم دامن مادرها در دست ضجه می زنند که مادر ! بابای ما طفلان نیامد؟ امشب گرسنه می خوابیم؟

 

ام کلثوم تازه می فهمد چرا پدر دیشب آن همه مضطرب بود.

 

علی روزه یک ساعته گرفت.روزه اش را با زخم فرق سحر افطار کرد فرق شکافته علی اینک زخمهای چند ساله اندوخته در جگر را بر دامن محرب ریخت. کلام آخر مولا حکایت از رنجی نا گفته داشت:  " فزت و رب الکعبه"

 

ای علی! ای لیله القدر ای نبض تپنده آفرینش! تو خورشید آسمان امامت بودی ولی انسان های خفاش سیرت با کور سوی نیم مرده مردم فریبی در برابرت به جلوه گری می پرداختند. خداوندا! علی کجا و ابن ملجم کجا! خانه خورشید کجا و ظلمتکده اعماق پیشه های غریب کجا؟! چگونه خفاشها و شب کوران کوفه آفتاب روی تو را شناختند؟ ای همه نور! ای همه عشق! ای علی! عشق من با گل رخسار تو امروزی نیست/دیر سالی است که من بلبل این بستانم.

 

امشب صدای بانگ علی در مناره نیست/امشب شکوه نور به تاج ستاره نیست

امشب سکوت کوفه به دل زخم می زند/در کوچه های شهر اذان دوباره نیست

 

خادم مسجد کوفه پریشان و مضطرب در گوشه ای نشسته و چشم به در دارد. انتظار پایاین ندارد از یار خبری نیست .علی ر بستر خود سخت مشغول نماز امشب به خادم گو به مسجد خسرو خوبان نمی آید.

 

کوچه های کوفه از گامهای پر مهر او تهی می شود. سکوت فریاد می زند اما ردپایی و آوایی از گامهای پر صلابت نور کوچه های کوفه را با موسیقی دلنوازش پر نمی کند. دیگر درب خانه یتیمی دق الباب نمی شود.نان و خرمایی آورده نمی شود. خورشی از طلوع بی علی شرم دارد. اشک غربت در رگ ابدیت جاری می شود. کوفه در تب یار می سوزد آسمان می گرید." ام کلثوم" اشک آسمان را به نظاره می نشیند و اضطراب مهتاب را. " ای پدر،امشب این اضطراب که در تو می بینم برای چیست؟ سخن عشق به فردا و فرداهای تاریخ می رسد... به خدای کعبه رستگار شدم"

 

یادداشت: سیده طیبه سعادتی نیک

دیدگاه شما

http://khabarlendeh.ir/
http://sobhezagros.ir/
آفتاب جنوب
پایگاه اطلاع رسانی شهرستان چرام
خبر دیشموک