بچه که بودیم هر کسی که از ما می پرسید در آینده می خواهی چه کاره بشوی؟ می گفتیم دکتر، مهندس و خلبان. نمی دانم چرا در عالم بچگی دکتر و مهندس و خلبان شدن این همه جذابیت داشت. بچه که بودیم کسی نمی گفت نمی خواهی آتشنشان شوی؟ راستش بزرگ هم که شدیم و در خیابان آژیر خودروهای آتشنشانی رو می شندیم باز هم نمی دانستیم که این آتشنشانان چه کسانی هستند و چه شغلی دارند. برای برخی عبور خودروهای آتشنشانی فرصتی بود که پشت به پشت این خودروها بر پدال گاز فشار آوردند و در حالی که بلندگوی خودروهای آتشنشانی دیگر خودروها را برای باز کردن مسیر مخاطب قرار می داد، از زرنگی خود در عبور از ترافیک در پوست خود نگنجند!
با ریزش ساختمان نوستالجیک و سرشناس پلاسکو اما نه دکتر، نه مهندس و نه خلبانی بود که جانش را به کف گرفته و در میان لهیب شعلههای آتش، نجات جان مردم به دام افتاده را به اهدای جان خود ترجیح دهد. تازه فهمیدیم که عجب غیورمردانی هستند این آتشنشانان که به دل آتش زده و جان گرانقدر خود را فدای نجات شهروندان خود کردند. در این شهر بی دروپیکر هر گوشهاش حادثهای در کمین است و اخبار حوادث در نشریات یادآور اتفاقاتی است که ممکن است برای هر کسی روی دهد، جانفشانی آتشنشانان که برای مهار آتش، نجات جان و مال شهروندان از خود عبور کردند بیش از پیش به دید آمد.
حادثه پلاسکو به همگی ما اثبات کرد که چه خطراتی در کمین کلانشهر تهران است و چه شغلی است آتشنشانی که هر روز جان بر کف گرفته و برای شکست دشمنی بیرحم چه مشقتها که تحمل نمی کنند. پلاسکو فروریخت اما آتشنشانانی که برای انجام ماموریتهای خود در طبقات مختلف به دام افتادند و تا هدایت آخرین نفر که احتمال نجاتش وجود داشت، از ماموریتی که بر عهده داشتند دست نکشیدند، با فدای جانشان این پیام را دادند که هیچ ماموریت و وظیفهای که آتشنشانان برای انجام آن به میدان نبرد با شعلههای آتش می رفتند، بدون تعهد و عشق به خدمت امکانپذیر نیست. مگر می شود بدون عشق به شغل و ترجیح دانستن جان دیگری وارد شعلههای سوزان آتش شد؟ مگر می شود حفاظت از جان خود، برای آتشفشان عزیز نباشد؟ آتشنشانانی که خانوادههایشان با هزار امید و آرزوی سلامتی پدر، برادر، شوهر و عزیزی را در بامداد راهی ایستگاه آتشنشانی می کردند اما شبانگاهان با بازنگشتن عزیزانشان فهمیدند که چه در گرانبهایی را از دست دادهاند. غیرت و فداکاری آتشنشانان چنان آتشی بر دلها نشاند که هر گذر و محلهای در تهران و حتی دیگر شهرهای ایران را نیز غرق ماتم و اندوه کرد. هنوز هم پیکرهای پاک آتشنشانان در زیر انبوهی از فلز و سیمان مدفون است و چهرههای آسمانی برخی از پیکرهای یافت شده در حال شناسایی هستند.
قلمفرسایی از بزرگی و غیرت مردانی که در انجام ماموریت خود، عشق به شهروند و تعهد به نجات دیگران را به نمایش گذاشتند بس سخت و دشوار است. هیچ واژهای یارای توصیف عمل آتشنشانان را ندارند و مردم فهیم و با شعور نیز برای ابراز همدردی و قدرشناسی خود با روشن کردن شمع و اهدای گل در ایستگاههای آتشنشانی دور و نزدیک به دنبال رساندن این پیام به غیورمردان آتشنشان بودند که بزرگی و همتبلندشان در عمل متعهدانه به وظیفه در اذهان باقی مانده و یاد و خاطره شهدای آتشنشان که بسیجیوار به دل آتش زدند، برای همیشه بر تارک این شهر خواهد درخشید.
در این میان اتحاد و همبستگی سازمانها و نهادها برای حضور به موقع در محل حادثه و کمک به اطفای حریق و خارج کردن پیکرها و آواربرداری در نوع خود بی نظیر بود. با این حال حادثه ریزش پلاسکو نشان داد که هر آن احتمال تکرار حادثهای مشابه در گوشه و کنار تهران وجود دارد و ضروری است که مسئولان و نهادهای ذیربط تنها به برگزاری صوری کنفرانسهای خبری بسنده نکرده و چارهای جدی برای جلوگیری از حوادث احتمالی بیندیشند.
«آتشنشانی شغل نیست..عشق است»..آری آتشنشانان عاشقانه دل به دریای آتش زدند و فداکاریهایشان تا ابد در خاطره ها باقی خواهد ماند. دیری نخواهد پایید که درس عشقی که آتشنشانان دادنددر کتابهای درسی به فرزندانمان خواهد آموخت که در کنار دکتر، مهندس و خلبان شدن، آتشنشانی هم شغلی است که دلی بزرگ می خواهد و مردانگی در عمل..این آسمانیها فراموشناشدنی هستند.
انتهای پیام/.