آخرین اخبار

16. آبان 1396 - 0:59   |   کد مطلب: 8517
نویسنده کتاب پایی که جا ماند در تصاویری جالب به خوش و بش با فرمانده سپاه قدس پرداخته است.

به گزارش پایگاه خبری شهرستان کهگیلویه،  در تصاویر منتشر شده، سید ناصر حسینی پور ابتدا بر پیشیانی سردار قاسم سلیمانی بوسه می زند و سردار سلیمانی نیز پیشانی نویسنده کتاب پایی که جاماند را می بوسد.

 

 
 

سید ناصر حسینی‌پور. نویسنده کتاب "پایی که جاماند"

رزمنده داوطلب در جنگ ایران و عراق از سن ۱۴سالگی. تخریب چی، دیدبان اطلاعات تیپ 48 فتح. اسیر شماره ۲۰۰۹۷ اردوگاه شانزده تکریت. کارمند میز ادبیات مقاومت بخش جنگ نرم دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی .
اهل روستای ده‌بزرگ از توابع شهرستان باشت استان کهگیلویه و بویراحمد. اصالتاً از سادات بحرینی هستم. جد هفتم پدری‌ام حضرت آیت‌الله سیدعبدالله بلادی بحرینی است. حاکم بحرین او را از بحرین تبعید کرد؛ آیت‌الله به بهبهان آمد و آنجا به تبلیغ دین پرداخت.

 

 

آنچه از کتاب «پایی که جا ماند» بر می‌آید روایت صادقانه‌ی سیدناصر حسینی‌پور است که هیچ ادعایی در نویسندگی ندارد. از رفقا شنیدم که به شوخی از سیدناصر پرسیده‌اند چرا شهید نشده است و او رندانه جواب داده بود: چون به دو چیز دل بسته بودم؛ یکی دوربین دیده‌بانی‌ام و دیگری یادداشت‌های روزانه‌ام. او اکنون در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی کارمند میز ادبیات مقاومت بخش جنگ نرم شده است و جالب اینکه در سفری که همراه سعید جلیلی به عراق رفته بود از مسئولین عراقی خواسته بود اگر در اسناد استخبارات دفترچه خاطرات او در دوران جنگ (که هنگام اسارت به دست بعثی‌ها افتاد) را پیدا کردند، به او برگردانند.

معرفی کتاب:
این کتاب هشتصدصفحه‌ای خاطرات روزانه یک اسیر قطع عضو ایرانی است. این کتاب مقاومتِ صد و نوزده شهید را در یک محاصره و جنگ تمام‌عیار در جزیره مجنون نشان می‌دهد. این کتاب در حقیقت تصویری است از سرگذشت نامه یک نیروی اطلاعات و عملیات که لو رفته است. این کتاب گوشه‌ای از سرگذشت نامه اسرای مجروح ایرانی است در زندان‌های مخفی عراق و در بیمارستان الرشید بغداد. در فصل‌های پایانی کتاب زندگی اسرای مفقودالاثر ایرانی را در اردوگاه‌های تکریت به تصویر می‌کشد. ناگفته‌هایی از جنگ که از زبان بعضی از نظامیان عراقی شنیدم. شمه‌ای از مظلومیت اسرای مفقودالاثر را نشان می‌دهد، در اردوگاهی که وقتی بچه‌ها از ستوان قحطان، معاون اردوگاه شانزده تکریت، می‌پرسیدند: «سیدی! ما کی آزاد می‌شویم؟» و ستوان قحطان می‌گفت: «هر وقت دیدید مردی حامله شد، شما هم آزاد می‌شوید.» یعنی شما هیچ وقت آزاد نمی‌شوید چون مردان باردار نمی‌شوند.

انتهای پیام/

دیدگاه شما

http://khabarlendeh.ir/
http://sobhezagros.ir/
آفتاب جنوب
پایگاه اطلاع رسانی شهرستان چرام
خبر دیشموک